اول از همه ممنون از شری عزیز و پیام قشنگش و نکته ای که من حواسم بهش نبود.
دوم : «شبی که فردایش شنبه است...»
الان هم سر درد دارم. کمی هم به هم ریخته ام.
از موقعی که امتحان ها تمام شده، برنامه ی ما هم به هم ریخته. چون ما یک هفته در میان شنبه ها اجتماعی داریم. و حالا نمی دونم فردا اجتماعی داریم یا نه؟!
فردا کار گاه چوب هم داریم و باید کار با چوب حرفه را هم انجام بدهیم و اره ام تیغ ندارد. البته این بهانه ی خوبی نیست چون اره توی مدرسه پیدا میشه. میشه هم صادقانه گفت: حوصله ی حرفه ندارم. ... و یا صادقانه تر:اصلن حوصله ی مدرسه ندارم. پلک هام حس می کنم خیلی سنگین شدن. .......
..... او آ آ آ آ آ ه ....
خخخخخخخ.....پففففففففف.....................
««««««««««««
«««««««
پاشو نوين <پاشو بچه جون! يه آبي به صورتت
ReplyDeleteبزن خواب از سرت پرواز کنه بره
اون ور تر <مگه تو پورنگ نمیبینی؟ >< د
هرصورت اگرم من ببینم به خاطر
امیر محمده ...خب بگذریم <ربطی نداشت <میگم
<من عاشق بوی چوبم <تو
کارگاه چوب چی قراره درست کنيين؟