Sunday, January 14, 2007

۶۵ روز مانده به عيد

برای اولین بار تو عمرم شمع ساختم!

 دو تا شمع عددی تولد حمید رو آب کردم. شمع ها رو تو قابلمه روی گاز گذاشته بودم که ییهو دیدم عین روغن داغ که آب ریخته باشه توش، شروع کرد به پریدن و پاشیدن. من هم سریع از رو گاز برش داشتم. بعد پاشید به دستم و منم قابلمه هه رو ولش کردم رو کابینت. رفتم دستمو که داشت از سوختن آتیش می گرفت، گرفتم زیر شیر آب سرد. ...اینبار به خیر گذشت.  

بعد برگشتم پارافینو ریختم تو قالب. اما قالبه کج بود و همه ش ریخت و در یک چشم بر هم زدن، روی کابینت خشک شد و کابینت پوشیده از پارافین.

 

اما من نا امید نشدم. پارافین ها رو از روی کابینت تراشیدم ریختم تو قابلمه و دوباره گرمش کردم. اما کمتر از دفه ی قبل. ریختم اش تو قالب. بعد قالبو یه کم با انبرک گرفتم رو شعله. چون پارافینا کاملن آب نشده بود. بعد هم آماده برای سفت شدن شد...

قالبه رو با دستم ورش داشتم بی خبر از اینکه چه قدر داغ بود و دو تا انگشت شست و اشاره م ســــــــــــــــوخت....و از اون موقع تا شب درگیرش بودم چون به محض اینکه از توی لیوان یخ بیرون می آومد آتیش می گرفت.

خلاصه یه شمع کوچولوی جالب درست کردم و اگر چه انگشت هام سوخت و  آشپزخونه هم پر پارافین شد اما  خیلی هم لذت  بردم!!!

 

1 comment:

  1. منم خيلی دوست دارم شمع بسازم ولی فکر کنم استعدادش رو ندارم !

    ReplyDelete