Monday, February 5, 2007

چهل و سه روز مانده تا جشن نوروز

سر صبحانه برای حمید تعریف کردم که دیروز خانم ناظممون راستی اومد تو کلاس که نماینده انتخاب کنه. من توی ماه مهر نماینده ی کلاس بودم. رسم انتخاب نماینده اینجوریه که ناظم میاد میگه : اونایی که دوست دارن نماینده شن دستاشونو ببرن بالا. بجز کسانی که قبلن نماینده بودن. بعد یه عده دستاشون میره بالا. و من چون ماه مهر نماینده بودم دیگه دستمو نبردم بالا. اما خانم ناظم ناگهان گفت: نبوی ! شما نماینده شو.

گل از گلم شکفت.

حمید گفت: یعنی که چی پارتی بازی!! ...حالا نماینده تو کلاس به چه دردی می خوره؟‌

گفتم: برای بر هم زدن نظم کلاس دیگه. !!!



No comments:

Post a Comment