بعد از اون سوناتی که کتی قسمت سومش رو توی وبلاگش گذاشته بود ، یه سونات جدید از هایدن رو شروع کردم که الان دارم قسمت اولش رو میزنم و فوقالعادهس! وقتی آدم داره گوش میکنه اصلن مثل اینه که میره توی یه دنیای دیگه...انقدر جالب و در عینحال زیرکانه ملودی رو عوض میکنه که آدم اصلن نمیفهمه...من تا قبل از اینکه شروع به زدن سوناتهای هایدن بکنم باهاش آشنا نبودم ولی الان واقعن به نظرم شاهکاره! الان میفهمم وقتی خانم صفاییه اون موقع که میخواستم یه سوناتِ موتزارت رو شروع کنم گفت هایدن پدرِ سوناته منظورش چی بود...
پ.ن: از صبح برای نوشتنِ این پست دنبالِ یه جایی بودم که بتونم آهنگ دانلود کن شمام گوش بدین!
پ.ن.٢: ۴٢ روز مونده...
پ.ن.٣: من میخوام امسال یه روز در میون تا عید بنویسم!
پ.ن.۴: جنابِ Ignorant عزیز ، من فکر میکنم لحظه شماری کردن تا یه چیزی نه تنها boring نیست بلکه شوق رسیدم بهشو زیادتر میکنه. آخه نوروز که surprise نمیتونم باشه...در ضمن خیلی ممنون به خاطر بقیه ی چیزایی که گفتین...کاش اقلن میتونستم بگم خوندن مطالبِ شما هم برایِ من خیلی ارزشمنده!
قسمت اولش که معرکه ست..عجب چیزیه..
ReplyDeleteبعدشم اینکه روز شماری تا عید خیلی هم باحاله! کاش مام ایران بودیم :(
خوش بگذره این روزهای برفی بهت...
منم باهات موافقم اگه روزشمار برای نوروز بورینگ بود من اینطوری هر دفعه که روز شمار رو می دیدم دلم نمی سوخت از اینکه ایران نخواهم بود....بنابراین نتیجه می گیریم که روزماشر نه تنها بورینگ نیست بلکه خیلی هم اکسایتینگه...من میرم قسمت اول سونات رو گوش بدم هر چند حال و هوام حال و هوای اون آهنگست که تو وبلاگم گذاشتم...
ReplyDelete