Friday, February 20, 2009

سه - آپارتمان معلم آواز

 


توی ترافیکی که تمام مسیر بزرگراه جهان کودک رو پر کرده بود من خوابم برده بود! و ترجیح می دادم این ترافیک همینطور تا صبح فردا ادامه داشته باشه. خواب می دیدم که تو جاده تا صبح تو ترافیک موندیم... ولی پنج و چهل دقیقه بود که رسیدیم.


آپارتمان معلم آواز طبقه هفدهم یه برجی بود. و وقتی از آسانسور پیاده شدیم بالبخند دم در وایساده بود. خوش صدا و خوش برخورد بود  خونه شم خیلی تماشایی بود. مث این بود که تو طبقه ی هفدهم آدم ییهو وارد یک کلبه میون یک جنگل میشه بس که همه ی در و دیوار چوبی بود. پر از عتیقه  و مجسمه های برنزی بود. و از بالای میز آشپزخونه ش یه عالمه انگور آویزون شده بود. یک پیانو هم داشت که احتمالن متعلق به ناپلئون بناپارت بود بسکه عتیقه بود . از این پیانو ها که مال عهد دقیانوسن و از دیوارشون شمع دون زده بیرون!! و کلاویه هاشون رنگ کاغذ کاهی شدن.


احتمالن چون معرفمون آقایِ دکتر آ بود از ما خیلی استقبال کرد!! و ما رفتیم نشستیم و کتی پالتو شو در آورد و من خوشحال بودم که پالتو ندارم و مانتو مو در نمی آرم و پارگی شلوارم فعلن از دید عموم پنهانه!  


بهمون توی سه تا فنجون سرامیکی سه تا چایی داد که من مال خودمو چونکه خیلی داغ بود نرسیدم بخورم. (ومن نمی دونم این کتی و حمید چه جوری چایی هاشون رو میخورن چون دایی چاقه نه ببخشین چایی داغه و آدم می سوزه!) میون چای خوردن، بعد از اینکه ارادت قلبی خودش رو به آقای دکتر آ بیان می کرد و ما لبخند زنان بهش گوش میدادیم، سوال کرد که ما چه نسبتی با آقای دکتر آ داریم؟! ... و ما اول لبخند هامون یه جورایی ماسید و خب رومون نمی شد که بگیم ایشون رو فقط یکبار درعمرمون دیدیم و احتمالن از این به بعد هم نخواهیم دید و همون دیدارمون هم اتفاقی بود!!! با احتیاط گفتیم که البته نسبت نداریم و از طریق آقایی که میزبان هر دو مون بودند با ایشون آشنا شدیم ... و بعد یه جوری شد و حمید گفت ما البته نسبت به برادرشون ارادت داریم و استادمون بودن و اینا! بعدش من چای نخورده رو گذاشتم و با معلم آواز رفتیم سر اون پیانوی مذکور که تست صدا بگیره. و من اون موقع هنوز نمی دونستم که گرفتن تست صدا چه ربطی به تنگ بودن مانتو داره!

 


13 comments:

  1. نوینمون داره خواننده میشه...نا نا نااااای ناااای نای نای.....

    ReplyDelete
  2. یعنی مجبور شدی مانتو رو هم دربیاری!؟؟؟تو رو خدا زود باش بقیه اش رو بنویس

    ReplyDelete
  3. نکنه اومدی تست صدا بدی به روپوش تنگت فشار اومد جر خورد .

    ReplyDelete
  4. اول به نوین: خیلی خوب داری تعریف میکنی. من منتظرم ببینم نتیجه تست صدا چی شد ولی مطمئنم که هنر نوشتن رو داری و به تست هم نیاز نداره.
    دوم به عرفان: در محضر کسی تلمذ کردن به معنی هم دوره بودن نیست یعنی اینکه از افاضات و علوم به جا مانده از کسی بهره بردن! البته من در اصل قضیه مشکوکم که مثلا اوون علوم چی بودن!!؟

    ReplyDelete
  5. باور کن من منظورم همه گونه بود! حالا چرا شده همه گوه! من بی‌تقصیرم!!!

    ReplyDelete
  6. خداییش خیلی شجاعی تو دختررررررررررررررررر!

    ReplyDelete
  7. خداییش خیلی شجاعی تو دختررررررررررررررررر!

    ReplyDelete
  8. خداییش خیلی شجاعی تو دختررررررررررررررررر!

    ReplyDelete
  9. تمومش کردی؟؟؟؟؟؟؟؟!
    این که آخرش نمی تونه باشه!!!
    من هنوز منتظرم پس چرا؟!





































    خوش بحالش!
    کاش مام یه کلبه داشتیم از چوب که خونه بود!!

    ReplyDelete
  10. بذار ببینم ... 14 سال پیش من هم یه روز یه جایی رفتم تست صدا دادم ... آره ... 14 سال پیش ! به نظرم هیچ هنری به اندازه خوندن "رو" نمی خواد ! تو این طور فکر نمی کنی؟ من از اون تست سرافراز در اودم ، اما خواننده نشدم! اگه گفتی چرا ؟

    ReplyDelete
  11. اون شمارش تا عیدتو دیگه نمی بینم! قرار بوده ننویسی من نفهمیدم؟؟

    ReplyDelete
  12. اين انگليسي ها چيه ديگه!!

    مي خواستم بگم چرا...

    ReplyDelete
  13. یکی از میان قدیسینFebruary 23, 2009 at 8:39 PM

    نوین زود بیا بقیه اش رو بگو مردیم کتی از تو جلو زد حتی عکسشم رو کرد بدو

    ReplyDelete