امروز نوین یک یادداشت به من داد اما من فرصت نکردم تایپش کنم. این یادداشت ، زنبیل من توی صف روز ها باشه که سر دوازدهمین روز بی کلاه نماند! قول میدهم خود خود یادداشت همین روز را همین جا که جای خودش است تایپ کنم.
امضا مامان نوین
***
متن یادداشت مذکور:
میگما!
ما برای نوروز روز شماری می کنیم، دوست من برای مدرسه نرفتن! (البته نمی گم من خیلی مدرسه رو دوست دارم و اصلن دلم نمی خواد تعطیل شه و این حرفا ها) ولی خیلی جالبه! این دوست من روز سه شنبه گفت: تو روز شمار منو دیدی؟ و یه تیکه کاغذ پاره یک سانت در چهار سانت در آورد. یه جدول بود با چند تا عدد مختلف و خط خورده و چند باره اصلاح شده. مثلن هشتاد و یکی که به زور و زحمت تبدیل شده بود به هشتاد روز که مانده تا خرداد و نه روزی که تبدیل به هشت روزی شده بود که مانده بود به بیست و پنج اسفند!
من گفتم: بیست و پنج اسفند دیگه چرا؟ و اون جواب داد : به خاطر اینکه از اون روز به بعد دیگه نمی ریم مدرسه!!
منم بهش گفتم چهار ده روز هم مانده به نوروز ها!!!!
اينم جای پيام من ............
ReplyDeleteمنم وقتی مدرسه می رفتم مثل تو بودم نه دوستت
ReplyDeleteباشه بابا آيس پک نخواستيم فريبا . بيا . قايم نشو
ReplyDelete