Tuesday, March 20, 2007

شانزده ساعت و نيم مانده تا نوروز!!!

سلام!


از همه ی شما که وبلاگ من رو تو اين ۶۴ يا ۶۵ روز تحمل کرديد و با پشتکار فراوان اومدين هی چرنديات اين  وبلاگ رو خوندين -  از ته دلم


            ممنونم !


الان شانزده ساعت و ۱۰ دقيقه مونده به:


* سال ۱۳۸۶ خورشيدی


*۷۰۲۹ ميترايی(آريايي) 


* ۳۷۴۵ زرتشتی


***********************************************************


الان کتی هی ميگه بريم چون بايد بريم خريد از جمله:سنجد و سنبل و سيب و شمع


پس


 


 


نوروز تون شاد 


               غمهاتون بر باد


              

۱ روز . مانده تا نوروز

稲妻や狗ばかり無欲顔

 



inazuma ya enokoro bakari muyoku kao

 



Lightning flash--
only the dog's face
is innocent

 



ISSA - 1820


 


در نور آذرخش
تنها چهره سگ
بی گناه است


نوین نبوی


*** 

Sunday, March 18, 2007

۲روز .. مانده تا نوروز

بوي باران

 

بوي باران بوي سبزه بوي خاك
شاخه هاي شسته باران خورده پاك

آسمان آبي و ابر سپيد
برگهاي سبز بيد
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو هاي شاد
خلوت گرم كبوترهاي مست

نرم نرمك مي رسد اينك بهار

خوش به حال روزگارا
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه هاي نيمه باز
خوش به حال دختر ميخك كه مي خندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب
اي دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمي پوشي به كام
باده رنگين نمي نوشي ز جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از ان مي كه مي بايد تهي است
اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم

اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار
گر نكوبي شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ

 فريدون مشيري

Saturday, March 17, 2007

۳روز ... مانده تا نوروز

امروز من خودم دارم مینویسم (آخه قبلن یا کتی مینوشت یا یه دوست خیلی دوست داشتنی یا وقتی خودم مینوشتم توی ورد و آفلاین بود!)

آخیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش چه کیفی میده وقتی صبح شنبه بیدار می شی و میبینی احتیاجی به مدرسه رفتن نیست! 

 من واقعن نمیدونم چی بنویسم پس زیاد تعجب نکنین اگه مطالب این پست هیچگونه پیوستگی ای با هم نداشتن و اگه این پست کلن چرت و پرت بود و این حرفا!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت : فریبا جون قربونت برم من تو و گلناز رو یه اندازه دوست دارم. مطمئن باش

Friday, March 16, 2007

۴روز .... مانده تا نوروز

元日の人通りとはなりにけり


ganjitsu no
hitodori towa
narinikeri


New Year's Day
has come -
quiet streets


 


Shiki Masaoka.


 



روز سال نو
در پی آن
خیابان های ساکت


***


فرا رسیده
سال نو
خیابان ها ساکت اند


نوین نبوی
***


 

Thursday, March 15, 2007

۵ روز ..... مانده تا نوروز

 


木がらしや是は仏の二日月
kogarashi ya kore wa hotoke no futsuka tsuki


 


winter wind--
and there's the Buddha's
two-day moon


 


Issa 1811


 



باد زمستانی
و آنجاست
ماه دو روزه ی بودا



نوین نبوی


 


پی نوشت :
از امروز تعطیل شدیم .

Wednesday, March 14, 2007

۶ روز ...... مانده تا نوروز

اینم اون خرگوشا که قول داده بودم هر وقت تموم شن عکسشونو میذارم اینجا. 

توی کلاس من تنها کسی بودم که طرحی که کشیدم کپی برداری نبود. فقط اون خرگوش دست راستی رو از توی اینترنت پیدا کردم و بقیه رو بر اساس اون با یه تغییرات کوچولویی کشیدم. خیلی دوسشون دارم.و نمی دونم چرا فک کنم اونا هم منو خیلی دوست داشته باشن!!



Tuesday, March 13, 2007

۷ روز ....... مانده تا نوروز

جشن چهارشنبه سوری بر همگان مبارک

تاریخچه و مراسم

پی نوشت:

ما تا این لحظه که ساعت چهار و سیزده دقیقه ی بعد از ظهر سه شنبه بیست و دوم اسفند ماه هزار و سیصد و هشتاد و پنج شمسی است، حساب می کردیم که چهارشنبه سوری امروز است .چون هفته ی آینده دیگر چهارشنبه اش آخرین چهارشنبه ی سال نیست و در واقع اولین چهارشنبه ی سال جدید خواهد بود اما همین لحظه که ساعت چهار و سیزده دقیقه ی بعد از ظهر سه شنبه بود ناگهان به مغزمان خطور کرد که چون تحویل سال جدید در ساعت سه ی بعد از نیمه شب است پس سه ساعت اولیه ی روز چهارشنبه ی هفته ی آینده می شود آخرین چهارشنبه ی سال بنابر این چهارشنبه سوری می شود هفته ی دیگر. حالا نمیدانم این محاسبات درست بوده یا نه!

امضای پی نوشت:مامان نوین

Monday, March 12, 2007

۸ روز ........ مانده تا نوروز

  این هم از اعتراضیه مربوط به فیلم سیصد . هر چند که که میگن هر چی
  بیشتر اعتراض بشه ٬ به نفع تهیه کنندگان فیلم تموم میشه ٬ چون فروش
  بیشتری پیدا می کنه ٬ اما نمیشه هم هیچی نگفت . میشه ؟



Sunday, March 11, 2007

Saturday, March 10, 2007

۱۰ روز .......... مانده تا نوروز


 


.浦々の波よけ椿咲にけり
ura-ura no nami yoke tsubaki saki ni keri

 



The coastal wall--
camellias
in bloom

 



ISSA -  1791


 


دیوار ساحلی،
پر از گل
بوته های کاملیا


نوین نبوی
***


 

Friday, March 9, 2007

Thursday, March 8, 2007

۱۲ روز ............ مانده تا نوروز

امروز نوین یک یادداشت به من داد اما من فرصت نکردم تایپش کنم. این یادداشت ، زنبیل من توی صف روز ها باشه که سر دوازدهمین روز بی کلاه نماند! قول میدهم خود خود یادداشت همین روز را همین جا که جای خودش است تایپ کنم.

   امضا مامان نوین

***

متن یادداشت مذکور:

میگما!

ما برای نوروز روز شماری می کنیم، دوست من برای مدرسه نرفتن! (البته نمی گم من خیلی مدرسه رو دوست دارم و اصلن دلم نمی خواد تعطیل شه و این حرفا ها) ولی خیلی جالبه! این دوست من روز سه شنبه گفت:‌ تو روز شمار منو دیدی؟‌ و یه تیکه کاغذ پاره یک سانت در چهار سانت در آورد. یه جدول بود با چند تا عدد مختلف و خط خورده و چند باره اصلاح شده. مثلن هشتاد و یکی که به زور و زحمت تبدیل شده بود به هشتاد روز که مانده تا خرداد و نه روزی که تبدیل به هشت روزی شده بود که مانده بود به بیست و پنج اسفند!

من گفتم: بیست و پنج اسفند دیگه چرا؟ و اون جواب داد : به خاطر اینکه از اون روز به بعد دیگه نمی ریم مدرسه!!

منم بهش گفتم چهار ده روز هم مانده به نوروز ها!!!!

Wednesday, March 7, 2007

۱۳ روز ............. مانده تا نوروز

مادرم گندم درون آب می ریزد...

نمی دونم شما این شعر و خوندین یا نه. من اول دبستان بودم که یکی از روزای آخر اسفند که داشتیم خونه تکونی می کردیم، کتی این شعر و برام خوند. از اون روز تا به حال هر سال این روزا که میشه یکی انگار این شعر و تو گوشم زمزمه می کنه :

مادرم گندم درون آب می ریزد
پنجره بر آفتاب گرمی آور می گشاید
خانه می روبد
تا شب نوروز
خرمی در خانه ی ما پا گذارد


زندگی برکت پذیری با شگون خویش

بشکفد در ما و

سر سبزی بر آرد

ای بهار ای میهمان ِ دیر آینده
کم کمک این خانه آماده است
تک درخت ِ خانه ی همسایه ی ما هم

 برگ های تازه ای داده ا ست


گاهگاهی هم

همره پرواز ابری در گذار باد

بوی عطر نارس گل های وحشی را

در نفس پیچیده ام آزاد

این همه می گویدم هرشب این
همه می گویدم هر روز :

 

بازمی آید بهار رفته از خانه
باز می آید بهار روشنی افروز

شعر از سیاوش کسرایی

 

 

 

 

 

 

 

Tuesday, March 6, 2007

۱۴ روز .............. مانده تا نوروز

امروز که معلم علوم داشت راجع به قسمتهای مختلف قلب حرف میزد، ضربان قلبم تند تر شده بود. انگار به هر رگ یا بطن یا دهلیز که می رسید اون تیکه سینه شو با غرور راست می کرد و با دقت به حرف های دبیر گوش میداد تا ارزش خودشو به بقیه ثابت کنه !

Monday, March 5, 2007

۱۵ روز ............... مانده تا نوروز

 

 

ما یعنی من و کتی دیروز بعد از مدت ها توانستیم دو نفری برویم و برای نخستین بار آیس پک بخوریم. برابر فارسی این عبارت بیگانه می شود چیزی در مایه های یخانه! (قابل توجه گلناز )

 

خدمت تمام سروران آیس پک نخورده عرض کنم که این خوراکی، مایعی غلیظ است که در جرعه ی اول آدم را یاد شیر و موز خودمان می اندزد. بعد در جرعه های بعدی می فهمی که احتمال وجود بستنی هم در آن زیاد است.

 

من فکر کنم شیر و موز و بستنی و میوه ی خرد شده و کمی تا حدودی اسانس هر طعمی که خواسته ای را با هم در مخلوط کن می ریزند. من شکلاتی گرفتم. کتی توت فرنگی ای. توی هر دو نوعش موز خرد کرده بودند. روی آن هم اسمارتیز های ریز ریز می ریزند. و یک نی خیلی خیلی غول پیکر هم در آن هست که تمام محتویات از جمله خرده میوه ها و اسمارتیز ها می تواند از تویش عبور کند. قیمت اش به نسبت گران است. معمولی اش هزار و پانصد تومان و بزرگ و مخصوصش تا دو هزار و پانصد تومان هم می رسد.  

Sunday, March 4, 2007

۱۶ ................ روز مانده تا نوروز

 

من  و دوستم یه مسابقه گذاشتیم که تا میتونیم واژه های پارسی به کار ببریم ولی هر کاری که میکنیم باز هم در میان گفتگو مون کم میاریم!!

 

انگار برای پاره ای  از واژه ها هیچ برابر پارسی ای پیدا نمی کنیم : شما میتونین برای آدم ـ مسابقه ـ تشویق و ولی وازه ی پارسی ای بگین؟

Saturday, March 3, 2007

Friday, March 2, 2007

۱۸ روز ..................مانده تا نوروز

 


 


 


 


ابر خاکستری


باغچه خیس خانه ما


جوانه های خندان


 


 


 


 


 


 


 

نوزده روز ...................مانده تا نوروز

تقویمم رو نگاه کردم دیدم امروز نهم اسفند بوده...وقتشه که دیگه کم کم سبزه عید رو راه بندازیم ...دیدن عدسهایی که سبز میشن چقدر قشنگ معنی بهار رو برامون متجلی می کنن...

از یه دونه کوچیک و خشک و خاکی رنگ، یه ساقه ی سبز با موهای فرفری و عطر تازگی بیرون میاد...زمین زنده میشه...یه مشت عدس برداشتم و ریختم تو یه کاسه آب خنک و زلال. دو سه روزی که بمونه و نوزادها سر بیرون بیارن میذارمشون زیر یه حوله کنار پنجره که آفتاب صداشون کنه و بیدارشن! هرسال دلم برای این لحظه بیدار شدن لک میزنه

کاش هیچ مامانی به بچه هاش نگه که امسال حوصله سبزه درست کردن ندارم و شب عید می خریم براتون! کاش هیچ مامان و بابایی دیدن صحنه قشنگ بیدار شدن عدسها و گندمها رو از بچه هاشون نگیرن...آخه با خریدن یه سبزه آماده بچه ها چطوری بفهمن که خورشید کی عدسها رو بیدار کرد؟
کاش مامان و باباها همیشه یادشون باشه که قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال...و هیچ وقت فرصت دیدن قشنگیها رو از بچه هاشون نگیرن


پی نوشت: راستش داشتم تو نت دنبال یه مطلب علمی و کامل درباره سبزه سبز کردن می گشتم که به این مطلب برخوردم. حس این چند خط انقدر گیرا بود که گفتم بذارم اینجا. نقل از وبلاگ قوی سیاه

پی نوشت دو: اون نقطه های عنوان پست رو بین «روز شمار » و « مانده تا نوروز » می بینین؟ ‌امروز  نوزده تا هستند. و از امروز هر روز یک نقطه از آنها کم می شود ! هیجان انگیز نیست؟‌؟؟

Thursday, March 1, 2007

بيست و تنها بيست روز مانده تا نوروز

میدونین قیمت یک کیلو شاخ کرگدن چنده ؟

چقدر حدس می زنین؟

فکر می کنین ارزششو داشته باشه که نسل کرگدن ها که هزاران هزار ساله دارن با آرامش خودشون روی این کره زندگی می کنن  نابود بشه؟

       

دیروز شنیدم که قیمت یک کیلو شاخ کرگدن حدود شصت هزار دلاره.  با تبدیل قیمت دلار به تومان میشه حدود ارزشش رو بیشتر درک کرد. یعنی خیلی از طلا گرون تر!

دلم ولی این وسط از یه چیزی می سوزه که دقیقن نمی دونم چیه.

     

پی نوشت: بیست روز مانده به نوروز یعنی اینکه کم کم اک باید به فکر سبزه سبز کردن بود. اگر دوست دارید عدس سبز کنید امروز و فرداست که باید عدس ها را ریخت توی آب اما اگر دوست دارید گندم سبز کنید هنوز چند روز فرصت هست. چون گندم زود تر از عدس سبز می شود.