فروردین خوب تمام شد.
خیلی خوب، خیلی نرم و ملایم و خوش عطر.
انگار که در صحنه ی آخر یک نمایش طولانی، حجم خفه کننده ی خمودگی، رخوت، نارضایتی و تنش جای خود را به آرامشی خندان و ملس بدهد و پرده مخمل خیلی آرام فرو بیاید.
پرده الان پایین آمده، بازیگران رفته اند و من هنوز نشسته م در سکوت برای خودم پایان دلپذیر نمایش را مزه مزه میکنم.
دارم سعی میکنم گرمی خنده ها و سرخوشی و آوازهای بی سر و ته و چای را در نسیم خنک مور مور کننده ی آخرین شب فروردین روی بام میان شمعدانی های سرخابی زیر ستاره هایی که به زور با وجود نور بی حد و حصری که تهران هوا میکند،سعی میکردند خودی نشان دهند، خوب تا مدتی زیر زبانم نگه دارم.
گرمای داشتن دوستان جانی را که انگار حضورشان شکلات میان قلبت آب میکند.
No comments:
Post a Comment