من آدم مونولوگ ندیدهای هستم.نه، بودم.
هیچوقت هم تصور جالبی از نمایشهای تک نفره نداشتم. یعنی راستش قبل تر تر ها تصور جالبی نداشتم، جریان هنگامی بدتر شد که توی سریال فرندز چندلر گیر آن وان اَکت شویی افتاد که وقتی جویی میخواست روی پشت بام مهمانی بگیرد بلیتش را برای بچهها گرفت که آنها در خانه نباشند و از قضای روزگار فقط چندلر بیچاره بود که از مهمانی خبردار نشد و به تماشای آن مونولوگ نشست و... که دیدن این اپیزود هم بر میگردد به حداقل سه سال پیش . شاید هم بیشتر.
خلاصه من هیچوقت فکر نمیکردم که روزی بخواهم به تماشای یک مونولوگ بنشینم، تا وقتی که با گروه تئاتر لیو آشنا شدم.
گروه لیو، از سال هشتاد و هفت، یک پروژهای را شروع کرد به نام پروژهی مونولوگ. هدفشان میگویند این بود که متنهای تک پرسوناژه برای اجرا تهیه کنند و کیفیت منابع ایرانی و جدید مونولوگ را با توجه خاص به آن به عنوان ابزار آموزش بازیگر بالا ببرند و برای همین 12 همایش در 12 ماه با محوریت مونولوگ برگزار کردند. در بخش های مختلف اجرای مونولوگ منتخب لیو ، سخنرانی ، گفتگو و ترجمه متون و مقاله های پژوهشی .
خلاصه این دوازده تا نشست برگزار شد و پشتش هم یک سری مونولوگ های دیگری اجرا شد و یک عدهای نشستند راجع به آن مونولوگها صحبت کردند و با دقت بررسی کردند و این کارها و من هم همینطور برای خودم در خواب غفلت به سر میبردم تا یک جایی از آخرهای سال 88 که فکر کنم تنها اتفاق دوست داشتنیاش این بود که دیدم تئاتر میتواند خیلی هم دور نباشد از زندگی آدم.
من انسان جو گیری هستم کلاً. یعنی مثلن اگر از یک نفر یک آهنگ بشنوم و آن را دوست داشته باشم به هر ضرب و زوری شده همهی آلبومها و تک آهنگهایش را گیر میآوردم یا اگر از یک کارگردان یا بازیگر سینما خوشم بیاید باید مواظب باشم خودم را باهاش خفه نکنم... خب در عنفوان جوجه سالگی به آقا معجونی و گروه لیوش خیلی علاقهمند شدم. و خب همینطور یک مدت توی خبرنامه سایتشان ولو بودم و به دلایل شخصیتی چند خط پیش، به پروژهی مونولوگشان هم علاقهمند شدم.
اما از بد روزگار خرداد رابطهی من و خبرنامه را قطع کرد و آن موقع نمیدانم چرا فیدش را هم توی گودرم نداشتم . این شد که تابستان پارسال یک مقدار دیر فهمیدم و خیلی خیلی غصه و بعضاً سر مادر محترم را خوردم که مثلن آخ ”جهان چرا از این که هست دورتر نمی رود؟” آخ معجونی، آخ بارون درخت نشین و اینها...و آن نمایشهایی هم که مانده بود جدی گرفته نشد. بعد از عیدِ یک دانش آموز امتحان نهایی دار در یک مدرسهی مسخره هم که خودتان میدانید چه بلبشوییست.(البته در همان بلبشو دایی وانیا را هم دیدم)
ولی این دفعه خیلی سفت و سخت تر چسبیدم به خبرها و خیلی سفت و سخت تر دلم خواست بروم و بالاخره جمعه ده تیر برای اولین بار به همراه یک دوست جدید خیلی عزیز که اگر نبود من به احتمال خیلی زیاد نمایش را از دست داده بودم،به تماشای یک مونولوگ نشستم به نویسندگی و کارگردانی نیما دهقانی و بازی علیرضا کیمنش.
منو تلخک داستان تلخک تلخ و ناراحتی بود که خواسته بود خودکشی کند اما جاودانه شده بود و دربار پادشاهان زیادی را دیده بود و همیشه از اینکه اسباب تفریح جماعتی بود و هیچوقت جدی گرفته نشده بود اذیت شده بود و آخر سر هم با وجود نفرت بی حد و حصرش مانده بود به نگهداری از آخرین پادشاه "پوشالی" جهان.
حالا اینکه منو تلخک راجع به چی بود خیلی مهم نیست. تمام شد رفت. مهم این است که منو تلخک میتوانست کاری کند که منِ مونولوگ ندیده از یک نمایش تک نفره فراری شوم (مثل چندلر!) اما به جایش خاطرهی خوبی برایم درست کرد که باعث شد تصمیم بگیرم حتمن حتمن بقیهی مونولوگها را هم بروم ببینم.
البته این پست به هیچ وجه به منظور پیشنهاد مونولیو به انسانهای دیگر نوشته نشده! باید بهتان بگویم که تابستان است، هوا خیلی گرم است، سالن خیلی کوچک است، سه برابر ظرفیتش بلیت میفروشند. توی سالن از بیرون هم گرم تر است، جای سوزن انداختن نیست. دم میکنید، تصعید میشوید. از همهی اینها گذشته، مطمئن باشید بلیت گیرتان نخواهد آمد و همه همیشه آنقدر خوش شانس نیستند که مزهی تماشای یک مونولوگ بدون بلیت را بچشند!
تئاتر می تونه خیلی هم دور نباشه
ReplyDeleteحتی نزدیک هم باشه
ولی ایران ِ این روزا گمون نکنم پتانسیلش رو داشته باشه
من تو عنفوان کودکی زیاد می رفتم تئاتر
ولی بعدن کم کم خیلی میونمون شکرآب شد
و این که هولدن هم سینما رو دوس نداشت
این روم تاثیر گذاشت
ولی حسی که هولدن به سینما داشت
رو من نسبت به تئاتر دارم
الله وکیلی راس می گما
دوست عزیز. من نیما دهقانی هستم!نویسنده و کارگردان همون منولوگی که دیدی و خوشت اومده!...به صورت کاملا اتفاقی کاملا اتفاقی یکی از همکارام افتاد توی وبلاگت و لینکت رو به من داد....
ReplyDeleteخیلی خوشحال شدم وقتی مطلبت رو خوندم...و امیدوارم همین طور پیگیرانه بیافتی دنبال تئاتر دیدن و البته منولگ دیدن!..اونطوری که برداشت کردم هنوز مدرسه می ری و این واقعا جای تعجب و البته جای شکر گزاری داره...چون واقعا مخطاب تئاتر از لحاظ سنی و البته فرهنگی و اجتماعی خیلی محدوده...یکی از تلاش های من در کارهام کم کردن این محدودیته که خوشبختانه با بازخوردهایی که دیدم داغره به ثمر می نشینه. خلاصه مرسی که اومدی تئاتر ما رو دیدی و بابت گرما و تصعید شدن هم من از طرف گروه لیو عذر می خوام!!ا
دوست عزیز، من ساسان پیروز، عضو گروه تئاتر لیو هستم
ReplyDeleteاز اینکه مونولیو موجب علاقه ات به تئاتر شده، خیلی خوشحالم و ممنون که نظرت را نوشته ای
در مورد گرمی هوا و کوچکی سالن و استقبال تماشاگران بیش از ظرفیت سالن، کاملا حق با شماست
استقبال تماشاگران بیش از ظرفیت سالن است
و ما واقعا نمی دانیم باسد از این موضوغ خوشحال باشیم یا نگران
از یک سو، اینکه این برنامه موجب جلب توجه گروه وسیعی از هنرمندان و تماشاگران به سالن کمتر شناخته شده ای در پشت بام خانۀ هنرمندان شده، خوشحالیم
اما در مورد مشکلات سالن و کمبود ظرفیت تماشاگر آن
1. مسوولین خانۀ هنرمندان مدتهاست که وعده و قول تجهیز سالن انتظامی را داده اند، اما زمان و چگونگی انجام آن متاسفانه خارج از دست گروه تئاتر لیو است
امیدواریم با تجهیز این سالن، شاهد شرایط بهتری از نظر امکانات فنی، تهویه و جای نشستن تماشاگران باشیم
2. مدت هاست که مشخص است تعداد تماشاگران این نمایش های مونولوگ که گاه توسط گروه لیو و گاه به پیشنهاد گروه لیو تولید می شوند بیش از 2 اجرا در یک روز است. نمونۀ آن نمایش «لارنس راهب یا مردی که حرف می زند» به کارگردانی عباس غفاری است که بعد از اجرا در فستیوال مونولیو امکان اجرا در تئاترشهر را پیدا کرد و حدود 2500 نفر تماشاگر داشت
این در حالی است که ظرفیت استاندارد سالن انتظامی 80-100 نفر است
یکی از راه های حل این مشکل افزایش تعداد اجراهای نمایش هاست
در این مورد مذاکراتی با مدیر قبلی خانۀ هنرمندان صورت گرفته بود که نمایش هایی که در فستیوال مورد استقبال قرار می گیرند، بتوانند اجرای عمومی بروند. اما با تغییر مدیریت خانۀ هنرمندان، هنوز نمی دانیم که این موضوع بالاخره اتفاق می افتد یا نه
3. راه دیگر افزایش بهای بلیت برای کاهش تقاضا است. که این موضوغ با توجه به سیاست های گروه لیو، نوع مخاطبان برنامه که تعداد زیادی از آنها داشنجو هستند، وضعیت اقتصادی مردم و ... مطابق میل ما نبوده و نیست. پروژۀ مونولوگ از ابتدا یک پروژۀ غیر انتفاغی بوده و تا انتها هم تبدیل به یک پروژۀ تجاری نخواهد شد
4. راه دیگر شاید تغییر مکان برگزاری مراسم و انتقال آن به سالنی بزرگ تر باشد
که با توجه به استقلال این برنامه و عدم بهره مندی اش از حمایت های نهادهای دولتی، باید به مشکلات آناشی از ن هم توجه کنیم
5. در مورد ورود بیش از ظرفیت تماشاگران به سالن، همانطور که خودتان هم اشاره کرده اید به افرادی که بیش از ظرفیت سالن وارد سالن می شوند، معمولا بلیطی فروحته نمی شود
فقط به احترام اینکه افراد زحمت کشیده اند و آمده اند، خودمان را موظف می دانیم که به هر صورت به آنها اجازۀ ورود بدهیم. این مسئله هیچ نفعی برای لیو ندارد، فقط تلاش داریم کاری که از دست مان بر می آید را برای کسانی که آمده اند انجام دهیم
در واقع گروه لیو متوجه مشکلات هست، اما با توجه به اینکه معلوم نیست که شرایط اجرای عمومی برای همۀ نمایش ها فراهم شود و تغییر کمبودهای فنی و رفاهی سالن و افزایش ظرفیت پذیرش تماشاگران به عواملی بستگی دارد که خارج از دست یک گروه تئاتر است، فکر می کنیم فعلا سیلی نقد به از حلوای نسیه است!
با اینحال بی صبرانه منتظر شنیدن انتقادها و پیشنهاد های شما و سایر دوستان برای بهبود این برنامه و نحوۀ برگزاری آن هستیم
سلام آقای پیروز عزیز
ReplyDeleteمیخواستم بگم که حق با شماست.من مشکلاتتان را درک میکنم و در حقیقت به شدت ستایشتان میکنم که در چنین شرایطی، با وجود این همه محدودیت، این همه مسئول بی مسئولیت و بدون پشتیبانی دولت، انقدر پر انرژی همه چیز را پیگیری میکنید و واقعاً آدم را به وجد میآورید.
مشکلات گرما و جا باید بگویم راستش آنقدرها هم آزار دهنده نیست که باعث شود تماشاگر از آمدن منصرف شود یا به طور کلی ناراضی از سالن در بیاید که خب قطعاً رفتار دوستانهی اعضای گروه و کیفیت نمایش در این قضیه خیلی موثر است.( البته من قطعاً نمیتوانم آدمی را که آمده ولی موفق نشده وارد شود درک کنم، هر چند که نمیدانم آیا اصلاً کسی بوده که پشت در بماند یا نه)
امیدوارم که در آیندهی نزدیک خیلی از موانع از سر راه تئاتر برداشته شوند و توجه آدمهای بیشتری به تئاتر جلب شود و آنهایی که مسئولند یک تکانی به خوشان بدهند و مونولوگها به اجرای عمومی بروند و وضع از اینی که هست بهتر شود. من هم روز به روز رابطهام با تئاتر محکم ترشود! :)
از اینکه این پست را خواندید و از پاسختان بینهایت ممنونم
دوستدار شما و تک تک اعضای دیگر گروه لیو،
نوین
نیما جان دهقانی
ReplyDeleteمن هم خیلی خیلی خوشحال و ذوق زده شدم وقتی کامنتت را زیر این پست دیدم چون وقتی این را مینوشتم به هیچ جای مغزم خطور نمیکرد که نیما دهقانی بخواندش. الان ناراحتم که چرا بیشتر از منو تلخک ننوشتم ولی به هر حال از تو و علیرضا کیمنش و کلاً گروه لیو ممنونم که باعث شدید منولوگ را دوست بدارم!بابت گرما و تصعید شدن هم من تاکید میکنم به هیچ وجه انتظاری از گروه لیو نداشتم. آن پاراگراف آخر را آنقدر ها هم جدی نگیرید! :دی
:)
ReplyDeleteخب پس منتظرم بیشتر از منو تلخک بنویسی!;)...ضمنا اون گرمای کذایی تقصیر بچه های لیو نیست...در واقع مسئولین خانه هنرمندان باید کمی به فکر باشند...که فعلا نیستند متاسفانه!ا