(اینا رو با صدای خیلی بلند(فریاد!!) تصور کنین، بین اکثر دیالوگ ها هم خنده بذارین!)
ن: پاشو دیگه!
ک: بذار آرشیو اینو مرتب کنم.
ن: مممممم
ک:تا آخر 10/84 برم
[من شروع به اذیت]
ک:یعنی تو الان هیچ کار دیگه ای نداری؟
ن: ...
ک:این تختو جمع کن!
ن: نمیخوام!!!هیچکار نمیخام!(تو فکرم الان مشغول شکل دادن به یه پست تو وبلاگم با این مضمونم: آقاجون! من نمیخوام اتاقمو جمع کنم! دوس دارم رو زمین پر کاغذ باشه! دلم میخواد از زیر تختم کتاب کار فیزیک در بیاد! اصن خوشم میاد ملافه از تشکم جدا شده باشه...)
[به زور میخوام بزنمش کنار که بشینم رو صندلی بقل دستش، نمیشه!!]
ک:خب پس منم هیچکار نمیکنم!
ن: نکن!
ک:ناهارم درس نمیکنم!
ن: خب نکن!! نیمرو میخوریم!
ک:نونم نداریم!
ن: نداشته باشیم ، اصن مهم نیست چی بخوریم!
ک:مادری نمیکنم ها!
ن: نکن نمیخوام! بابا پاشو اصن گیس و گیس کشی را بندازیم!
ک:اِ بذار اینجا رو تموم کنم!
[از اینجا به بعد من در حال گیس کشیدنم!!]
ن: پاشو میخوام وبلاگمو بنویسم!
[تو آرشیو وبلاگه با خودش میگه: 28/10]
[من هی از روی صندلی هلش میدم]
ک:این صندلی لهستانیا بشکنه دیگه شکسته ها!
[من الان پشتشم دارم یه اتود چرنی خیلی تند روش میزنم]
ک:میخوای پیانو بزنی داریم برو اونرو بزن!
[قلقلکش میاد]
ک:نکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن!
[تو دلم میگم باشه!و دیگه نمیکنم!!]
ک:ببین الان 20 تا شعر دارم 7 تا مادر 7تا آستمون... *
ن: اِ! سه تا مادر دختر! سومیش چیه؟
ک:راجب مریضیه!
ن: آهان پس نمیخوام!
[میاره میخونتش فشنگه :) ]
ن: میگم چقد مریض میشده ها! من خیلی وقته دیگه سرما نخوردم!(من معمولن وقتی این حرفو میزنم هفته ی بعدش تا 3 هفته آنفلوانزا میگیرم!)
ک:نگو حالا!
ن: [توی پرانتز خط بالایی رو تحولش میدم!]
ک:من فرندز شیرد آیتمزمو ببینم
ن: زیاده!!!!!
ک:تا کی میخوای بشینی؟؟
ن: چه میدونم پاشو!
ک:تا نگی پا نمیشم!!الان 25 دقیقه به یکه!
ن: حالا وبلاگو آپ کنم!
ک:چی میخوای بنویسی؟
ن: به تو چه! مگه من از تو میپرسم چی میخوای بنویسی؟؟
ک:تا کی میشینی؟
ن: با این سرعت تایپ فارسی که من دارم...
ک:خب بگو من تایپ میکنم!!
ن: نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!
ن: پاشو
ک:تو بگو تا کی میشینی!
ن: حالا تا یک وبلاگمو بنویسم!
ک:بعدش میخوای بری تو گودریدز!!!!!!!!!!!!
ن: آرـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
ک:خب تا کی؟
ن: چه میدونم شاید اصن نخوام برم شاید کسی نباشه تو گودریدز
ک:خب یک منو صدا میکنی؟
ن: حالا ببینم
ک:میکنی؟
ن: اوکی!
[پاشد من نشستم]
حالا اونوره من کامنت دیدم میرم تو یه وبلاگی
ک:این کیه؟
ن: "x"
ک:خب کیه؟؟
ن: چمیدونم!
ک:چی نوشته؟
ن: بیا خودت بخون!
ک:من دورم نمیبینم
ن: خب بیا نزدیک
ک:اصن نمیخوام
[یه ذره با فریاد میخونم بعد میبندم]
[ک همینجور بالا سر منه!]
ن: بــــــــــــــــــــــــــرو بیــــــــــــــــــــــــرون!
ک:تو هم وقتی من اینجام بالا سرم وای میستی!
ن: من هیچوقت وقتی تو مینویسی پیشت نیستم!
ک:چرا میگی اینجا اتاق خودمه میخوام تو اتق خودم باشم...
ن: نه خیرم وقتی مینویسی نیستم!
(صداها آرومتر میشه)
ک:خب خونه خالیه من جاهای دیگه تنهام
ن: همم خب بیا بشین رو تخت
ک:خب مانیتورو نگا میکنم تو میگی دارم میخونم
ن: اشکال نداره بیا!
ک:نه خیر اصن میرم برا خودم ماهواره نگا میکنم
[از اتاف میره بیرون، تلویزیون روشن میشه ، صدا میاد]
من مینویسم:
عنوان مطلب: این و مامانش
*
» شعر(٢٠)
» مادر(٧)
» ساختمان(٧)
» مادر و دختر(۳)
» بازی(۱)
می بینم که نهضت جهانی گیس و گیس کشی راه انداختین و اقرار می کنم دلم برای مظلومیت کتایون سوخت
ReplyDeleteمن همین الان متوجه شدم خانواده شما وقتی تصمیم میگیرن راجع به مادراشون بنویسن خلاقیتشون گل میکنه.
ReplyDelete