Sunday, November 23, 2008

My Name

"نام ِ من"


به گمانم تا حدی کنجکاوی تا بدانی چه کسی هستم، اما یکی از آنهایی ام که نام ثابتی ندارد. نامم به تو بستگی دارد. فقط هرجور که به ذهنت می رسد صدایم کن.
هروقت درباره ی چیزی که مدتها پیش اتفاق افتاده فکر می کنی: کسی از تو سوال می پرسد و تو جوابش را نمی دانی.


این نام من است.


شاید بارانِ خیلی شدیدی می بارید.


 این نام من است.


یا این که کسی از تو خواست کاری انجام بدهی. تو انجامش دادی. بعد او بهت گفت که اشتباه انجامش دادی-" برای این اشتباه متاسفم"- و مجبور می شوی کارِ دیگری بکنی. 


 این نام من است.


شاید بازی ای بوده که وقتی بچه بودی می کردی یا وقتی پیر بودی و روی یک صندلی کنار پنجره نشسته بودی همین طوری چیزی به فکرت رسید


 این نام من است.


یا در جایی که راه می رفتی چیزی به فکرت رسید. جایی که سراسر گُل بود.


 این نام من است.


شاید به یک رودخانه خیره شدی. در کنارت کسی بود که دوستت داشت. چیزی نمانده بود که لمست کند. می توانستی حسش کنی قبل از آنکه رخ دهد. بعد رخ داد.


 این نام من است.


یا شنیدی که کسی از فاصله ای دور فریاد می زند. صدایش تقریبا یک بازتاب بود.


 این نام من است.


شاید در بستر دراز کشیده بودی، تقریبا در دالان خواب بودی و به چیزی خندیدی، با خودت جوکی گفتی، بهترین راهِ پایان بخشیدن به روز.


 این نام من است.


یا داشتی چیز خوبی می خوردی و در یک لحظه فراموش کردی چه می خورده ای، اما هنوز می خوردی، می دانستی که خوب بود.


این نام من است.


شاید حول و حوش نیمه شب بود و آتش مثل یک زنگ در درونِ اجاق به صدا درآمد.


این نام من است.


یا وقتی آن دختر چیزی به تو گفت که حالت بد شد. می توانست این حرفها را به کسی دیگر گفته باشد، هر کسی که با مشکلاتش بیشتر آشنا بود.


این نام من است.
شاید آن ماهی قزل آلا به داخل آبگیر آمد، اما عرض رودخانه فقط هشت اینچ بود،و ماه بر iDEATH می تابید و مزارع هندوانه به گونه ای ناجور سرخ بودند و تاریک و انگار ماه از هر بوته ای بالا می آمد.


این نام من است.


و کاش مارگریت راحتم میگذاشت!



"در قند هندوانه" (In watermelon sugar) - نوشته ریچارد براتیگان- ترجمه مهدی نوید


 My Name

I guess you are kind of curious as to who I am, but I am one of
those who do not have a regular name. My name depends on
you. Just call me whatever is in your mind.l
If you are thinking about something that happened a long
time ago: Somebody asked you a question and you did not know
the answer.l
That is my name.l
Perhaps it was raining very hard.l
That is my name.l
Or somebody wanted you to do something. You did it. Then
they told you what you did was wrong--"Sorry for the mistake,"--and
you had to do something else.l
That is my name.l
Perhaps it was a game that you played when you were a child
or something that came idly into your mind when you were old
and sitting in a chair near the window.l
That is my name.l
Or you walked someplace. There were flowers all around.l
That is my name.l
Perhaps you stared into a river. There was somebody near
you who loved you. They were about to touch you. You could
feel this before it happened. Then it happened.l
That is my name.l
Or you heard someone calling from a great distance. Their
voice was almost an echo.l
That is my name.l
Perhaps you were lying in bed, almost ready to go to sleep
and you laughed at something, a joke unto yourself, a good way
to end the day.l
That is my name.l
Or you were eating something good and for a second forgot
what you were eating, but still went on, knowing it was good.l
That is my name.l
Perhaps it was around midnight and the fire tolled like a bell
inside the stove.l
That is my name.l
Or you felt bad when she said that thing to you. She could
have told it to someone else: Somebody who was more familiar
with her problems.l
That is my name.l
Perhaps the trout swam in the pool but the river was only eight
inches wide and the moon shone on ideath and the watermelon
fields glowed out of proportion, dark and the moon seemed to
rise from every plant.l
That is my name.l
And I wish Margaret would leave me alone.l

4 comments:

  1. خیلی عالی بودا.. مرسی. تو همین نوینی؟ .:/\/0\/l/\/:.

    ReplyDelete
  2. بد كپي شد نوين جان. ببخشيد اسمت اينجوري شد اينم درستش /\/O\/I/\/

    ReplyDelete
  3. به افتخار تو و براتیگان جمیعا هورا

    ReplyDelete