خوب گفتم این نوین دیگه کیه؟ با این کامنت قشنگش ...آمدم اینجا هی خوندم و رفتم پایین... هی به تعجبم افزوده شد و سن تو کمتر وکمتر شد... بعد آمدم بالا عکست و اون تمساح سن شمار دیگه آپ لود شده بودند... تو کم سن و سال ترین دوست من می شی... آن هم چه دوست دانایی ... خیلی از روحیه ات خوشم آمد... مثل یه جویبار کوچک اما با جریان آب عمیق و تند... و آن صدای قل قل و شرشرش... حالا این مامان خوشبخت تو کیه که همه اینجا می شناسندش؟ من باید بهش تبریک بگم بابت این جویبار زندگی بخش که به دنیا هدیه کرده... نوین جان این هایکویت را دوست دارم... خیلی... اتفاقا جالبی اش هم همین است که تو ی آب است اما گلبرک ها تشنه و در حسرت یه قطره آب... oh... i know this feeling......0 an enigmatic image... creating a labyrinth for our mind to get lost in
در مورد کامنتت در بلاگ من : That emptiness encompasses all... :D
فکر کنم وقتایی که انقدر باریک میشه پیدا کردنش خیلی سخته. و فقط باید مدت خیلی کوتاهی دیده بشه. که باید دقیق ساعت در اومدنش رو دونست. البته اینا همه ش فکر های منه!
قطره ای آب
ReplyDeleteبر گلبرگ گلی بودن
ظهر تابستان
خوب گفتم این نوین دیگه کیه؟ با این کامنت قشنگش ...آمدم اینجا هی خوندم و رفتم پایین... هی به تعجبم افزوده شد و سن تو کمتر وکمتر شد... بعد آمدم بالا عکست و اون تمساح سن شمار دیگه آپ لود شده بودند...
ReplyDeleteتو کم سن و سال ترین دوست من می شی... آن هم چه دوست دانایی ... خیلی از روحیه ات خوشم آمد... مثل یه جویبار کوچک اما با جریان آب عمیق و تند... و آن صدای قل قل و شرشرش...
حالا این مامان خوشبخت تو کیه که همه اینجا می شناسندش؟ من باید بهش تبریک بگم بابت این جویبار زندگی بخش که به دنیا هدیه کرده...
نوین جان این هایکویت را دوست دارم... خیلی... اتفاقا جالبی اش هم همین است که تو ی آب است اما گلبرک ها تشنه و در حسرت یه قطره آب...
oh... i know this feeling......0
an enigmatic image... creating a labyrinth for our mind to get lost in
در مورد کامنتت در بلاگ من :
That emptiness encompasses all... :D
چه گلای خوشمری چه وبلاگ نویس خارجکی ای
ReplyDeleteقشنگ نوشتی نوین جان. هر چند که خیلیها اینو بهت گفتن و حرف من خیلی تکراریه اما به سهم خودم میگم که قشنگه.
ReplyDeleteماه از نیمه رفت...
ReplyDeleteدلتنگی های من اما
تمام ِتمام
از کامنتت خندیدم .هایکو ات هم که انقدر نازه من کیف میکنم از دیدنش
ReplyDeleteجریان چیه شما دو تا مادر و دختر گیر دادین به گل .نکنه گلفروشی باز کردین.خارج از شوخی قشنگ بود
ReplyDeleteمنم تشنه م شد !
ReplyDeleteمنم خوندم.
ReplyDeleteوای ...عجب وبلاگیه اینجا...آدم اصلا خسته نمی شه. خیلی دوسش دارم.
ReplyDeleteهرچه گشتم امشب نتونستم ماه ببینم
ReplyDeleteفکر کنم وقتایی که انقدر باریک میشه پیدا کردنش خیلی سخته. و فقط باید مدت خیلی کوتاهی دیده بشه. که باید دقیق ساعت در اومدنش رو دونست. البته اینا همه ش فکر های منه!
ReplyDelete