Tuesday, January 10, 2006

برف

 


بر دستکش سیاهم


دانه های سپید برف


لبخند می زنند


 


 

18 comments:

  1. salam donbale vblagha migashtam dar meiane vblagha vblage shoma ro dedam rasti vblage khobe ro dared va khaile khob ham minvesed omidvaram ke hich vaght az nvshtan khaste nashed age khaste sare be kolbeie ma ham bezan khosh hal misham

    ReplyDelete
  2. سلام. خوشحالم که باز آپ کردی. چه ناز گفتی تا خوندم تو دلم گفتم: آخــی. شاد و سلامت باشی.

    ReplyDelete
  3. چه خوب کاری می کنند دانه های سپيد برف...

    ReplyDelete
  4. دانه های سپيد برف برف برف ... دعا کن برايمان دعا کن

    ReplyDelete
  5. وقتی خوندمش ، يه لبخند اومد اينجا ، رو لبم ...

    ReplyDelete
  6. مردي آواز مي خواندJanuary 13, 2006 at 3:31 PM

    برف نو برف نو سلام سلام..

    ReplyDelete
  7. ساسان . م . ک . عاصیJanuary 13, 2006 at 5:22 PM

    دلم برای شعرهای اینجا تنگ شده بود./ بعد برف‌ها توی لبخند خودشان آب‌می‌شوند و آن‌وقت دستکش می‌شود یک لبخند بزرگ‌تر برف‌دار!...شاید!/ سرخوش باشید.

    ReplyDelete
  8. لبخند برف زيباست...

    ReplyDelete
  9. ziba minevisi.rasi in akse kie???

    ReplyDelete
  10. سلام نوین جان!از دوباره نوشتنت بسی خوشحالم و از تبریکاتت بسی ممنون

    ReplyDelete
  11. سلام.....قشنگه

    ReplyDelete
  12. سلام...لذت بردم

    ReplyDelete
  13. سلام. بسيار زيبا بود.موفق و پيروز باشيد.

    ReplyDelete
  14. شاید آخرين لبخند و سپس غرق در سياهي...

    ReplyDelete
  15. سلام به نظر من عاليه که آدم بتونه با ديد و تعبير خودش از هر ماجرائی زندگی کنه / من به اينها می گم نشانه / نشانه ای که هر کس يک جور تعبيرش می کنه/موفق باشی

    ReplyDelete
  16. وقتی با کفشهای زمستانی  سفيدي اش را کثیف مکنيم اعتراض ميکند    جيغ ميکشد برف

    ReplyDelete
  17. سلام نوين. ببخشيدا من امتاحان داشتم. تو چی؟ بدم که تولد من چهارده دی بود. تو چی؟ دهه همش که شد تو چی تو چی!

    ReplyDelete
  18. این روح سرگردان در کجا خواهد آسود؟ این همای مهاجر درقله  کدام  قاف  آشیانه خواهد گزید ؟ این روح زخم خورده به کجا مرهمی خواهد یافت؟...
    بیایید دردهای مشترکمان را با هم واگویه کنیم ،سرگشتگی مان را با هم به آواز بر خوانیم ،از جان به هم افتیم و به جانانه بگرییم ، شاید کور سوی هدایتی تابیدن گیرد و التهاب روح تبناک  التیام یابد ؛ شاید...
    میزبان لحظه هاتان خواهم بود اگردر خانه ام میهمان شوید.
    بدرود.

    ReplyDelete