Friday, August 12, 2005

گل

گل های باغچه


به گل ها ی پرده می نگرند


که هیچگاه نمی پژمرند


.


گل های پرده


به گل های باغچه می نگرند


که زنده اند


 

9 comments:

  1. و من به بيرون نگاه ميکنم که همه نقاب به چهره دارن ميگذرن

    ReplyDelete
  2. زندگی فصل حسرت واندوه .....

    ReplyDelete
  3. بعله ...يادم می آد ..چرا نياد ؟؟خوبی؟ وبلاگتم که عوض کرديو اينا .... بازم سر می زنم .

    ReplyDelete
  4. خالد رسول پورAugust 13, 2005 at 9:21 PM

    سلام نوین جان. خوشحالم که دوباره می نویسی. این شعرت خیلی قشنگ بود. و این وسط تویی که به هر دوی رده و باغچه می نگری و می دانی که یکی نمی پزمرد و دیگری زنده است. پس ... و با کسی ست که می داند.

    ReplyDelete
  5. و من به آدمکهای نقاشي ام می نگرم و آنها به من...

    ReplyDelete
  6. سلام ...بابت ترجمه هاممنون وقتی کامنت شمارودیدم خوشحال شدم چون چندروز پیش من اینجاسرزده بودم اما فکرنکنم کامنت نوشته بودم  امدنت برام جالب بود...سوم اینکه من شعرهای کوتاه رادوست دارم وشاید عنوان وبلاگ شما وسوسه ام کرد بیام وچهارم اینکه چه گفتگوی زیبایی/گلهای باغچه به گلهای قالی حسودی می کنند

    ReplyDelete
  7. یه نفر دیگهAugust 19, 2005 at 5:04 PM

    چه قشنگ ... چه قشنگ ... ديگر چه دارم که بگويم ... چه قشنگ ....

    ReplyDelete
  8. دوديدگاه زيبا ومتفاوت ...
    هنوز من دارم به اين شعر شما فكرميكنم وبه حس جاودانگي كه در طبيعت واشيا ديده ايد

    ReplyDelete
  9. مطالب وبلاگت فوق العاده بود  عزيزم

    به من هم سر بزن
    خوشحال ميشم

    ReplyDelete