جمعه با یک عده آدم خوب رفتیم روی پشتبام خانهی هنرمندان، توی سالن انتظامی "اعترافات غیرارگانیک" اشکان جنابی را دیدیم؛ سومین مونولوگ از مونولوگهای تابستانهی لیو.
اعترافات غیرارگانیک، روایتهای درهم و برهم یک ( من الان میخواستم بگویم روایتهای درهم و برهم یک چیِ خوشسخن است دربارهی چی بودهگی!ولی بعد فکر کردم یک وقتی این مونولوگ به اجرای عمومی میرود، بعد آمدیم یک نفر که این پست را خوانده بود خواست برود نمایش را ببیند، آنوقت من یک مقداری از ماجرا را لو دادهام. از آنجا که انسانی هستم بینهایت حساس به لوث شدن کوچکترین جزئیات، وجدانم اجازهی توضیح بیش از این را نمیدهد! یاه یاه!)
موجود فوقالذکر از دانستههایی که در زندگی طولانیاش کسب کرده میگوید. او سعی میکند مخاطبِ ساده را از پیچیدگیهای اغراق آمیز دنیا آگاه کند و چشم و گوش آدمهای معمولی را نسبت به نحوهی ادارهی دنیا باز کند و در همین حال، با لحن و حرکاتش خیلی از آدمهایی را که این روزها از دستشان حرص میخوریم، برایمان به صورت ظریفی تداعی میکند.یا بهتر بگویم، آدمهایی که این روزها دیگر توان حرص خوردن از دستشان را نداریم و فقط بهشان میخندیم .
با یک نگاه به پیراهن اشکان جنابی، فکر کنم راحت میتوانید دمای سالن را حدس بزنید. میخواستم بگویم خوبی این مونولوگها این است که حتی آدمی که برای اولین بار آمده بود و با شرایط آشنا نبود و مجبور شده بود روی زمین بنشیند هم آخر کار با یک لبخند پرشور میگفت:" ولی میارزید به تماشایش! "
No comments:
Post a Comment