Monday, July 28, 2008

>_<

باز مدرسه شروع شد ، من با شلوار مدرسه ای که تا بالای شکمم میرسه و موهای  شلوغ پلوغ از صبح باز و بسته نشده و سرددرد و چشای نیمه بسته و نشستم دارم از دست باد کولر حرص میخورم ،حوصله ی هیچ کاریم ندارم ----->سبزگریه

Tuesday, July 22, 2008

f.r.i.e.n.d.s

Friends're really really great  gifts...no matter where they live or how they look ,that's an awesome thing to have them...


When there's someone you can talk to ,when there's an ear to listen & when you find so many people with same interests , same favorite books , same age & everything!then you'll know there are some poeople out there that are totally like you & that you ain't alone!Not that I have no friends here in Iran , but there are few people with exactly the same interests ( apart from my best mate , which she , as well , is different from me in some ways!!) actually all of us are different from eachother , but there are some people , you feel closer to , and these friends I've recently found , are like that!♥l*Grinz widely!!!*l


When you have friends from all over the world , then you feel how great is our dear earth &that there are many places far from ours & many people who live completley different from us ...but the greatest thing you realize is that how close we are & that we're all humanbeings...that's


sweet...so sweet.I just remembered this quote of J.K Rowling's :"We're all human, aren't we? Every human life is worth the same, and worth saving." :Dl(actually dunno why it reminded me of this!!)l


-Kingsley Shacklebolt


— J.K. Rowling


Yesterday one of these friends wonned to chat & as I went for her , she said :


Serena: u r special


Novin Nabavi: me? l


Serena: نیشخند 


Serena: ya


Novin Nabavi: how come?


Novin Nabavi:خجالت


Serena: cuz u actually listen, and help a friend in need


Serena:لبخند


This felt incredibly awesome!maybe this made write this post...i just wonned to say that i've found some great friends & i'm really happy to have them...Hey !if you're reading this , (as i may put it on goodreads) I really love you all!l


"Differences of habit and language are nothing when our aims are identical & our hearts open "


-prof. Albus Dumbledore. (J.K Rowling)l

Monday, July 7, 2008

L.T جانم خیلی خیلی خیلی مرسی!

با توجه به اینکه الان تابستونه و این حرفا... و من تا بوق سگ بیدار می مونم و همینجور مثه چی کتاب می خونم، حتمن میدونین که اصلن حال خوشی نداره که صبح که حوصله پاشدن نداری، بیان بلندت کنن. (هر چند صبح چندان زود هم نباشه!!!) ... اما امروز یه فرق خیلی خیلی خیلی قشنگی داشت: امروز صبح نه چندان زود کتی مثل فشفشه اومد تو اتاقم و گفت : نوین!‌ ... یه بسته ی پستی از آمریکا داری. بدو برو بگیر!


و من همینجور با دهن باز نشستم روی تخت و چشمام هم فکر کنم داشتن برق می زدن! بعدش مثه جت پریدم گفتم :‌ آلن؟! ... و در همون حال داشتم شلوارمو می پوشیدم و موهامو بستم و دویدم تو آسانسور و لازم نیست بگم که چقدر چقدر چقدر خوشحال شدم آلن! و چقدر دلم می خواست به محکم ترین وجه ممکن بغلت کنم. خلاصه بسته رو نرسیده به در خونه توی آسانسور باز کردم و یه کتاب Twilight و یه تی شرت خوشگل توش بود. ( که من اصلن انتظارشو نداشتم)




 


و الان هم که دارم اینو می نویسم نشستم تو بالکن و  Twilight زیر دستمه و یه فصلشو خوندم و به محض اینکه برق بیاد میرم این نوشته رو میذارم تو وبلاگم.


L.T جانم خیلی خیلی خیلی مرسی نمی دونی چه قدر خوشحالم کردی. ...

Thursday, July 3, 2008

...

  


میپیچد در برگها

 همچون صدای آبشار

آهنگ  باد

 



---> راستش من میخواستم جای خط اول و دوم رو عوض کنم ، ولی از نظر هجا (درسته؟ همون که چند بخش باشه !!!) بهم میخورد!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ






کتایون گردنش درد میکنه چند روزه و اصلنم حالش خوب نیست.اصلنم حال من خوب نیست . کتایم زودتر خوب شو دیگه! نمیدونین چه بده مامان آدم مریض بشه

و چقدر جالبه که مامان آدم پر از شعر باشه. خیلی حس خوبی داره . من همیشه کیف میکنم که وقتی اول یه شعرو میشنوه تا تهش میره. چن روز پیش ها داشت شعر میخوند و من کیف میکردم همینجورگفتم کتی! تو پر از شعری .