قطعهی Volkslied مندلسون، اجرای بارنبویم را گذاشتهام با صدای خیلی بلند همینطور پشت سر هم دارم گوش میدهم.
هی با هر آکوردش قلبم، کلاً قفسهی سینهم، دستهام، دانهی دانهی سلولها احساس میکنم سرجایشان یک طور عجیبی میلزرند انگار که بهتزده میشوند از قدرت انگشتانِ این آدم-اصلاً تو گویی روی خود خود قلبم دارد میزند این آکوردها را- با هر نت انگار یک انرژیِ خیلی خیلی زیادی درونم جمع میشود، بعد دلم میخواهد بروم سر پیانو خالیاش کنم، میبینم یازده شب است.
خلاصه الان است که سر به بیابان بگذارم.